نصب بازی کنسول
نقد و بررسی فیلم و سریال

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

مشخصات فیلم
  • بازیگران : Ana Cilas، Austin Butler، Cecile Sinclair
  • کارگردان : Denis Villeneuve
  • خلاصه داستان تلماسه 2 : ماجراجویی حماسی ادامه پیدا می‌کند زیرا پل آتریدس به نیروهای فریمن می‌پیوندد تا از نابودی خانواده‌اش انتقام بگیرد. در مواجهه با تصمیم عشق در برابر سرنوشت جهان، او تلاش می کند تا از آینده ای تلخ که به تنهایی می تواند پیش بینی کند، فرار کند.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2) : «تلماسه 2» دنیس ویلنوو یک نمایش بصری است که جایگاه او را به عنوان یک استاد سینمای پرفروش دوباره تأیید می کند. عظمت جلوه های بصری آن واقعاً نفس گیر است، مخاطبان را مجذوب خود می کند و ایمان آنها را به توانایی او برای ارائه یک تجربه بصری خیره کننده باز می گرداند. با این حال، فیلم علیرغم قدرت بصری اش، از نظر داستان گویی کوتاه می آید و مانع از دستیابی آن به کمال به عنوان یک اقتباس می شود. با فناورانه همراه باشید …

نقد و بررسی فیلم Dune 2

در یک لحظه محوری در “تلماسه 2″، پل آتریدس، پس از مصرف آب زندگی، قدرت آینده نگری را به دست می آورد و کلماتی را بیان می کند: “دشمنان ما را احاطه کرده اند.” او آینده های متعددی را پیش بینی می کند که در آن آنها پیروز ظاهر می شوند. با این حال، در میان این احتمالات، او مسیر باریکی را کشف می کند که به شکست آنها منجر می شود.

زمانی که دنیس ویلنوو کار ارائه رمان علمی تخیلی نمادین فرانک هربرت را به پرده بزرگ آغاز کرد، با چالشی دلهره آور مواجه شد. او باید راهی برای ترجمه مضامین پیچیده رمان، رویکرد غیر متعارف به ژانر علمی تخیلی و جهان بینی منحصر به فرد خالق اصلی به فیلمی پرهزینه پیدا می کرد. این شبیه سواری بر یک کرم شنی غول پیکر بود که به مهارت و دقت زیادی نیاز داشت.

ویلنوو به خوبی از مشکلات احتمالی پیش رو آگاه بود. تلاش‌های قبلی برای اقتباس از «تلماسه» شکست خورده بود و در برابر موانع رایجی که هر اقتباسی با آن مواجه بود تسلیم شد. اولین تلاش، به رهبری الخاندرو خودوروفسکی، فوق‌العاده جاه‌طلبانه بود، اما علی‌رغم طول 14 ساعته‌اش، هرگز فراتر از مرحله استوری‌برد محقق نشد. تلاش دوم که توسط دیوید لینچ هدایت می‌شد، از دخالت و فشار استودیو رنج می‌برد و منجر به روایتی آشفته و از هم گسیخته می‌شد. این کتاب نتوانست جوهر کتاب را به تصویر بکشد، و موضوع اصلی آن را نادیده گرفت و تصویری کج از پل آتریدس به عنوان یک قهرمان سنتی به جای یک شخصیت هشدار دهنده ارائه کرد.

علی‌رغم این چالش‌ها، دنیس ویلنوو مصمم بود تا اقتباسی وفادار و قانع‌کننده از «تلماسه» خلق کند. بینش و فداکاری او در جلوه های بصری خیره کننده فیلم می درخشد و تسلط او را در ژانر پرفروش به نمایش می گذارد. اگرچه داستان سرایی ممکن است ایراداتی داشته باشد، “تلماسه 2” همچنان گواهی بر استعداد ویلنوو و توانایی او در مقابله با پروژه های بلندپروازانه است.

ویلنوو به قدرت منحصر به فرد دنیای پیچیده The Dune پی برد و درک کرد که یک اقتباس ساده در یک فیلم کافی نیست. او در مصاحبه‌های خود از انجام چنین پروژه‌ای ابراز بی‌میلی کرد و تاکید کرد که تنها راه برای انتقال مؤثر قلمرو وسیع رمان، تقسیم آن به دو فیلم جداگانه است. او با اختصاص بخش اول به ایجاد جغرافیای بیگانه، شخصیت ها، ساختارهای سیاسی و درگیری های زیربنایی، قصد داشت مخاطب را در این جهان پیچیده غوطه ور کند. این حرکت عمدی در لحظه ای مهم به اوج خود رسید که در آن شخصیت چانی با بازی زندیا به سفر حماسی پیش رو اشاره می کند و نشان می دهد که داستان تازه شروع شده است. اگرچه این رویکرد ممکن است برای کسانی که با منبع اصلی آشنا نیستند کند به نظر برسد، اما زمینه را برای ادامه بزرگ و بی‌نظیر در قسمت دوم فراهم کرد و از پایه‌های گذاشته شده در فیلم اولیه برای یک نتیجه‌گیری واقعاً تماشایی استفاده کرد.

در فیلم دوم، سفر شخصی و کشمکش های درونی پل آتریدس نه تنها به وضوح به تصویر کشیده می شود، بلکه تمام عناصر موضوعی داستان که در ابتدا در فیلم اول معرفی شده بودند، به نتیجه می رسند. این بخش از داستان نشان‌دهنده انحراف از کلیشه‌هایی است که معمولاً با این ژانر مرتبط است و «دون» را از آثار هم‌عصرانش متمایز می‌کند. داستان در فضایی رخ می دهد که پل آتریدس خود را در بیابان غوطه ور می کند و با مردان آزاد تعامل می کند و سیاره بیابانی آراکیس و ساکنان بومی آن را به نمایش می گذارد. فرهنگ، آداب و رسوم و زبان غنی و جذاب این بومیان از اسلام و خاورمیانه الهام می گیرد. این عناصر برای مدت طولانی به عنوان نمادین ترین ویژگی های رمان های Dune در نظر گرفته می شدند که نشان دهنده مهارت قابل توجه داستان سرایی فرانک هربرت است. دستاورد هربرت در ساخت این روایت، اوج بیش از شش سال تحقیق دقیق در زمینه های بوم شناسی و مردم شناسی بود.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

نقد فیلم تلماسه 2

مقدمه اولیه من با “تلماسه” مدتها قبل از اینکه به مجموعه رمانها بپردازم به شکل یک طراحی دیجیتالی انجام شد. من مجذوب این اثر هنری شدم و تصمیم گرفتم آن را به عنوان پس زمینه کامپیوتر خود برای مدتی تنظیم کنم. بدیهی است که داشتن یک عکس به عنوان پس‌زمینه رایانه ما ادای احترام قابل توجهی به تصویر است! نقاشی، که بعداً کشف کردم، صحنه‌ای از مسیح تپه، دومین کتاب این مجموعه را به تصویر می‌کشد، یک سالن بزرگ ساخته شده از مرمر را به نمایش می‌گذارد که به طرز غیرممکنی وسیع به نظر می‌رسد. عدم وجود ستون ها در سازه به نیروهای ساختاری پنهانی اشاره دارد که وزن عظیم را در تعادل کامل نگه می دارند. در پیش‌زمینه، دو نگهبان دیده می‌شوند که زنی سیاه‌پوش را اسکورت می‌کنند، در حالی که در پس‌زمینه، تخت و چهره‌های اطراف به سختی از دور دیده می‌شوند. مسافت زیادی که زن برای رسیدن به تاج و تخت باید طی کند به قدری زیاد است که صرفاً نگاه کردن به تصویر می تواند پاها و زانوهای ما را از خستگی درد کند و به نظر می رسد دیوارهای سر به فلک کشیده تالار بی انتها به سمت آسمان کشیده شده اند.

مقدمه اولیه من با “تلماسه” مدتها قبل از اینکه به مجموعه رمانها بپردازم به شکل یک طراحی دیجیتالی انجام شد. من مجذوب این اثر هنری شدم و تصمیم گرفتم آن را به عنوان پس زمینه کامپیوتر خود برای مدتی تنظیم کنم. بدیهی است که داشتن یک عکس به عنوان پس‌زمینه رایانه ما ادای احترام قابل توجهی به تصویر است! نقاشی، که بعداً کشف کردم، صحنه‌ای از مسیح تپه، دومین کتاب این مجموعه را به تصویر می‌کشد، یک سالن بزرگ ساخته شده از مرمر را به نمایش می‌گذارد که به طرز غیرممکنی وسیع به نظر می‌رسد. عدم وجود ستون ها در سازه به نیروهای ساختاری پنهانی اشاره دارد که وزن عظیم را در تعادل کامل نگه می دارند. در پیش‌زمینه، دو نگهبان دیده می‌شوند که زنی سیاه‌پوش را اسکورت می‌کنند، در حالی که در پس‌زمینه، تخت و چهره‌های اطراف به سختی از دور دیده می‌شوند. مسافت زیادی که زن برای رسیدن به تاج و تخت باید طی کند به قدری زیاد است که صرفاً نگاه کردن به تصویر می تواند پاها و زانوهای ما را از خستگی درد کند و به نظر می رسد دیوارهای سر به فلک کشیده تالار بی انتها به سمت آسمان کشیده شده اند.

در ادامه نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2) بحثی که من می‌خواهم بیان کنم این است که خاطره اولیه من از تپه حول محور اسطوره‌شناختی شگفت‌انگیز جهان آن می‌چرخد، تصادفی نیست. این عنصر به عنوان یک نمایش اساسی از جهانی که تجسم می کند عمل می کند. «تلماسه 2» به عنوان یادآوری تکان دهنده است که چرا ویلنوو به عنوان مناسب ترین کارگردان معاصر برای ثبت واقعی این جنبه خاص از جهان «تلماسه» برجسته می شود. استعداد و مهارت ذاتی او در به تصویر کشیدن عظمت، در ساخت سکانس هایی که مخاطب را به یک «پشه بی اهمیت» تقلیل می دهد، ویژگی ای است که او را، به ویژه در این حوزه، به عنوان جانشین برحق استنلی کوبریک و ریدلی اسکات می کند. «تلماسه 2» بیشتر از نسخه قبلی خود، یک قطعه سینمایی است که در آستانه غرق شدن در وزن قابل توجه خود قرار دارد. احترام و فداکاری دقیق ویلنوو برای به تصویر کشیدن عظمت واقعی الهام‌بخش سازه‌ها، ماشین‌آلات، شهرها، فضاپیماها، انفجارها و کرم‌های شنی در فیلمی به اوج خود رسیده است که در آن قاب دوربین تلاش می‌کند شکوه و جلال موجودات هندسی را که می‌گیرد و هر فریم را در خود جای دهد. حس لطف و عظمت را تراوش می کند. فیلمی که به عنوان یک پادزهر بصری برای اکثر بلاک باسترهای سطحی و پرهزینه ای عمل می کند که در دهه گذشته بر هالیوود تسلط داشته اند. در حال حاضر حیوانات، فضاپیماها، قلمروهای فانتزی کاملا دیجیتالی و نفیس ترین و صیقلی ترین جلوه های ویژه در سینما و حتی تلویزیون رایج شده اند. با این حال، جلوه‌های ویژه در فیلم‌های «تلماسه» دارای کیفیتی واقع‌گرایانه و متمایز است که آن‌ها را از تقریباً همه فیلم‌های هم‌عصرشان متمایز می‌کند. این کیفیت دقیقا چیست؟ کلید پیروزی ویلنوو در خویشتنداری او نهفته است.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

جلوه های ویژه آزادی خلاقانه بی حد و حصری را در اختیار فیلمسازان قرار می دهد. به‌ویژه، هنگام کار با سکانس‌های دیجیتالی، کارگردانان این توانایی را دارند که دوربین مجازی را دستکاری کنند و مطابق با دید خود در فضا حرکت کنند. این در فیلم های ابرقهرمانی زک اسنایدر بیشتر مشهود است، جایی که دوربین مجازی با چنان روانی و آزادی حرکت می کند که تکرار این حرکات با استفاده از تجهیزات فیزیکی غیرممکن می شود. با استفاده از دوربین مجازی، فیلمسازان می توانند هر مسافتی را با هر سرعت دلخواه طی کنند، بدون زحمت از روزنه های کوچک عبور کنند و قوانین فیزیک را به چالش بکشند.

با این حال، اشکال در این واقعیت نهفته است که چشم انسان به راحتی می تواند غیرقابل قبول بودن تصاویر گرفته شده توسط یک دوربین مجازی را تشخیص دهد. در نتیجه، این تصاویر، عاری از محدودیت های تحمیل شده توسط قوانین فیزیک، بی وزن، مصنوعی و فاقد اصالت به نظر می رسند. توجه به این نکته ضروری است که خود دوربین مجازی ذاتاً مضر نیست. اثربخشی آن به هدف آن بستگی دارد. در واقع، حتی Villeneuve استفاده از آن را در موارد مختلف در هر دو قسمت از “Dune” گنجانده است. با این وجود، اگر یک فیلمساز قصد دارد به رئالیسم برسد، باید در برابر جذابیت آزادی نامحدود ارائه شده توسط دوربین مجازی مقاومت کند.

در ادامه نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2) موفقیت ویلنوو را می توان ناشی از تمرین خویشتن داری او دانست که در هر دو فیلم او مشهود است. در سرتاسر این فیلم ها هیچ صحنه ای وجود ندارد که قوانین فیزیک را به چالش بکشد. ویلنوو و تیمش عمداً به محدودیت های دنیای واقعی هنگام حرکت دوربین پایبند هستند. نمونه بارز آن را می توان در قسمت اول «تلماسه» مشاهده کرد. پس از حمله شبانه هارکونن ها به آراکین، دانکن آیداهو (با بازی جیسون موموآ) با یک پرنده کوپتر فرار می کند و به طرز ماهرانه ای از میان لیرز دشمن و موانع شهری مانور می دهد. در دستان هر کارگردان دیگری، دوربین مجازی احتمالاً حرکات پرنده کوپتر را تقلید می‌کرده و با آن بالا و پایین می‌رود. با این حال، ویلنوو انتخاب می کند که حرکات سریع پرنده کوپتر را با دوربین های ثابت یا دوربین هایی که در داخل کابین قرار می گیرند، به تصویر بکشد. حتی زمانی که دوربین هواپیما را از پشت تعقیب می کند، حرکات و سرعت آن خطی، سنگین و مهار شده باقی می ماند، گویی گروه فیلمبرداری از هلیکوپتر سوژه را تعقیب می کنند. نمونه قابل توجه دیگری را می توان در فیلم اول یافت، جایی که ویلنوو با به تصویر کشیدن پرواز همزمان پرنده کوپترها به «پایین شاهین سیاه» ریدلی اسکات ادای احترام می کند. این نما نه تنها به عنوان ادای احترام به اسکات عمل می کند، بلکه از زبان بصری یک فیلم جنگی واقع گرایانه نیز استفاده می کند تا به هلیکوپترهای جهان بیگانه ویلنوو حس ملموس و طبیعی بدهد.

دوربین مجازی به دلیل دیدگاه عینی، خنثی و غیرشخصی خود مشکلی را ایجاد می کند. برای مقابله با این، ویلنوو سبک فیلمسازی را اتخاذ می کند که بر دیدگاه ذهنی و محدود شخصیت هایش تمرکز دارد. به جای تاکید بر خود حادثه یا موقعیت، بر واکنش عاطفی شخصیت ها نسبت به آن تاکید می شود. نمونه بارز این رویکرد را می توان در سکانس جذابی که پل سوار بر کرم شنی می شود مشاهده کرد. اگر «تلماسه 2» از رویکرد متعارف اکثر فیلم‌های پرفروش هالیوود پیروی می‌کرد، دوربین احتمالاً در حالی که پل منتظر ورود کرم بود، دور می‌شد و سرعت و عظمت منظره را به نمایش می‌گذاشت. با این حال، ویلنوو عمدا زوایای دوربین را انتخاب می کند که نمایش جلوه های ویژه گران قیمت فیلم را در اولویت قرار نمی دهد. در عوض، او ترجیح می دهد در تمام صحنه با پل بماند و مخاطب را در تجربه شخصی خود از این موقعیت وحشتناک غرق کند. حتی حرکات دوربین با اعمال پل همگام است. وقتی پل به چپ یا راست حرکت می‌کند، دوربین به همین ترتیب حرکت می‌کند، و زمانی که می‌ایستد، دوربین نیز متوقف می‌شود. علاوه بر این، وقتی پل به پایین تپه خیره می شود، دوربین به سمت پایین متمایل می شود. در اصل، ویلنوو با همسو کردن سرعت و جهت دوربین با حرکات شخصیت، ارتباط ما را با واقعیت فیلم تقویت می کند. در نتیجه، نه تنها شکوه و عظمت کرم شنی در مقایسه با پل کوچک و آسیب پذیر ملموس تر می شود، بلکه فیلمساز نیز اطمینان می دهد که آگاهی تماشاگر از موقعیت در حد دانش شخصیت اصلی است. به عنوان مثال، میزان صدا و خش خش از شکم کرم بر روی شن و ماسه که به ما می رسد همان چیزی است که در طول این سکانس به گوش پل می رسد.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

با ادامه نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2) همراه باشید .. حتی زمانی که دوربین لحظه‌ای فوکوس خود را از پل تغییر می‌دهد، چشم‌انداز مرد تماشاچیان نزدیک که نسبت به سرنوشت پل ابراز نگرانی می‌کنند، دست نخورده باقی می‌ماند. این رویکرد در تمام سکانس‌های اکشن فیلم نیز ثابت است. به عنوان مثال، صحنه ای را در نظر بگیرید که در آن پل و چنی از یک موشک انداز برای نابود کردن اورنی کوپتر هارکونن استفاده می کنند. همانطور که از تصاویر ذکر شده مشهود است، دیدگاه ما با دیدگاه پل و چنی مطابقت دارد. در زمین، میدان دید تیرانداز هارکونن محدود به آسمان است. این سکانس خاص دارای تعلیق و خطر است زیرا فیلمساز تضمین می کند که درک ما از موقعیت منعکس کننده درک شخصیت ها باشد. در حالی که فیلم‌های متعددی با جلوه‌های ویژه وجود دارند که به‌طور قانع‌کننده‌ای واقع‌گرایانه به نظر می‌رسند، تنها تعداد کمی از آنها می‌توانند حس واقعی واقعیت را در سطح عمیق‌تری برانگیزند. “Dune 2” متعلق به این گروه منتخب است. ویلنوو علاوه بر توانایی‌اش در به تصویر کشیدن عظمت، استعداد نادر دیگری نیز دارد که در روایت داستان شخصیتی مانند پل آتریدس، که در جلوگیری از تحقق رؤیاهای ترسناک پیشگویانه‌اش ناتوان است، بسیار مهم است. این مهارت استثنایی در توانایی او برای ایجاد تدریجی تنش در حال جوشیدن به میزان بسیار زیاد است، شبیه به یورش آهسته اما بی امان از بدخواهی نادیده و ناشناخته که در یک فوران ناگهانی و خشن به اوج می رسد. این یک کابوس بیداری است که بدن ما را بی حس می کند و فریادهای ما را خفه می کند. سینمای او شبیه غوطه ور شدن تدریجی در برکه ای از سیاهی جوهری است. سکانس آغازین درام تحسین شده او «ویران شده» که نامزدی اسکار را دریافت کرد، اتاقی را به تصویر می کشد که پر از بچه سربازانی است که سرشان را تراشیده اند، همراه با موسیقی غم انگیز ریدیوهد. به همین ترتیب، تعلیق طاقت‌فرسا سکانس تیراندازی 13 دقیقه‌ای در مرز مکزیک در «سیکاریو» غیرقابل تحمل است. ویلنوو با وجود افزایش مقیاس و بودجه پروژه‌هایش و همچنین ورود به ژانر علمی تخیلی، نه تنها رویکرد مینیمالیستی و عرفانی خود را در خلق فضایی شوم و پیش‌بینی حفظ کرده، بلکه آن را تا حدی آخرالزمانی ارتقا داده است.

جدای از جنبه فنی، چیزی که واقعاً ویلنوو را به عنوان کاندیدای ایده آل برای اقتباس از The Dune متمایز می کند، شیفتگی عمیق و تعهد تزلزل ناپذیر او به دستکاری و سرپیچی از کهن الگوها و هنجارهای داستان سرایی مرسوم است. در فیلم «ویران شده»، دیالوگی وجود دارد که به عنوان یک استعاره عالی برای دربرگرفتن جهان بینی سینمایی ویلنوو و مبارزات مشترک شخصیت هایش عمل می کند. در یک صحنه خاص، یک معلم ریاضی در محدوده کلاس درس به دانش‌آموزان خود حکمت می‌دهد و می‌گوید: “ریاضیاتی که تاکنون با آنها روبرو شده‌اید، هدفشان ارائه راه‌حل‌های روشن و قطعی برای مسائل روشن و قطعی بوده است. در یک سفر جدید با مشکلات غیرقابل حلی مواجه خواهید شد که همسالان شما در حال تلاش برای رسیدن به هدفی بیهوده هستند از ریاضیات محض، قلمرو تنهایی.” ویلنوو برای اینکه هم مخاطب و هم شخصیت هایش را در قلمرو ریاضیات محض غوطه ور کند، عمداً انتظارات ما از زبان سینمایی و قواعد مرسوم داستان سرایی را از طرق مختلف زیر و رو می کند. به عنوان مثال، در «ورود»، فیلم با یک مکاشفه شگفت‌انگیز پایان می‌یابد که درک ما از روایت را کاملاً تغییر می‌دهد: متوجه می‌شویم که تمام صحنه‌های شخصیت لوئیس (که توسط امی آدامز به تصویر کشیده شده است) با دختر جوانش، همانطور که در ابتدا تصور می‌شد، نیستند. فلاش بک هایی که مادری داغدار را به تصویر می کشد که فرزندش را بر اثر بیماری از دست داده است. در عوض، آنها فورواردهایی هستند که نگاهی اجمالی به زندگی آینده او و مرگ اجتناب ناپذیر فرزند متولد نشده اش ارائه می دهند.

با نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2) همراه فناورانه باشید … ویلنوو در طول زندگی حرفه ای خود به طور مداوم بر موضوع “قهرمان برگزیده” یا “ناجی” تمرکز کرده است. یکی از شناخته شده ترین ساختارهای روایی که او مورد بررسی قرار داده است، مدل «سفر قهرمان» است، همانطور که جوزف کمبل در کتاب خود «قهرمان هزار چهره» (1949) بیان کرده است. این مدل نشان می‌دهد که بسیاری از اسطوره‌های جهان، که تمدن‌ها و دوره‌های تاریخی مختلف را در بر می‌گیرند، یک چارچوب چند مرحله‌ای مشترک دارند. این چارچوب به عنوان راهنمای سفر تحول آفرین قهرمان عمل می کند. سفر قهرمان که ویژگی دایره‌ای بودن آن است، شامل سه مرحله اصلی است: «جدایی»، «تشرف» و «بازگشت». در مرحله جدایی، قهرمان از دنیای آشنای خود خارج می شود و به قلمرو ناشناخته ها می رود. صحنه تشرف، برخوردها و آزمایش های قهرمان را در این حوزه ناآشنا و پرخطر به تصویر می کشد. در نهایت، در مرحله بازگشت، قهرمان با دستخوش دگرگونی قابل توجهی به محیط اولیه خود باز می گردد. آثاری مانند ارباب حلقه‌ها، جنگ ستارگان، هری پاتر، آواتار، ماتریکس (مخصوصا قسمت اول)، و فیلم‌های ابرقهرمانی متعددی از این الگوی کهن الگویی الهام گرفته‌اند.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

جذابیت این کهن الگوی خاص به راحتی قابل درک است: این روایت‌ها عمیق‌ترین خواسته‌های ما را برآورده می‌کنند و در عین حال گرایش‌های خودمحورانه و خودپسندانه ما را به چالش می‌کشند. در مواجهه با چیزی یا شخصی جذابیت غیرقابل انکار وجود دارد که یکنواختی زندگی روزمره ما را به هم می زند، منحصر به فرد بودن ما را آشکار می کند و ما را به ماجراجویی در قلمروی ناآشنا فرا می خواند. خواه نیش یک عنکبوت رادیواکتیو باشد، یک حلقه قدرتمند به ارث رسیده، درخواست کمک از یک شاهزاده خانم یا نامه ای از یک مدرسه جادوگری، این داستان ها ما را با قهرمانانی آشنا می کنند که مدت ها قبل از اینکه از سرنوشت خود آگاه شوند، سرنوشتشان عظمت است. در حالی که چارچوب سفر قهرمان ذاتاً ناقص نیست، اما نمی‌تواند طیف کاملی از تجربیات انسانی را با تمام پیچیدگی‌ها و نقص‌هایش به تصویر بکشد. شایان ذکر است که فرانک هربرت یک برخورد شخصی با جوزف کمبل داشت، زیرا هر دو در 14 می 1983 در یک رویداد در موسسه کارل یونگ سانفرانسیسکو در کنار جین رودنبری، خالق “پیشتازان فضا” شرکت کردند. جوزف کمبل، چهره‌ای سرشناس، از مهمانان برجسته این گردهمایی بود.

ویلنوو و فرانک هربرت در به چالش کشیدن مفهوم سنتی “قهرمان برگزیده” در آثار مربوطه خود علاقه مشترکی دارند. در Blade Runner 2049، قهرمان داستان، Agent K، در ابتدا به نظر می‌رسد که یک شبیه‌ساز معمولی است، اما به تدریج هویت خارق‌العاده‌اش را از طریق مجموعه‌ای از رویدادها آشکار می‌کند. او می‌آموزد که رپلیکانت‌ها، برخلاف تصور رایج، نه تنها به‌طور مصنوعی ایجاد می‌شوند، بلکه می‌توانند به‌طور طبیعی نیز تولید مثل کنند. علاوه بر این، او به این باور می رسد که او هر تکراری نیست، بلکه فرزند منحصر به فرد ریک دکارد و ریچل، شخصیت های اصلی فیلم اصلی است. علی‌رغم شوک اولیه این مکاشفه، که نظم اجتماعی را که انسان‌ها را از بازتاب‌کننده‌ها جدا می‌کند، تهدید می‌کند، K از ایده طبیعت استثنایی‌اش هم دلهره و هم هیجان‌زده است. در طول زندگی‌اش، او به عنوان ابزاری صرفاً برای استفاده‌ی انسان، غیرانسانی و به حاشیه رانده شده است، اما اکنون با این درک دست و پنجه نرم می‌کند که ممکن است دارای روح و سرنوشتی فراتر از وجود برنامه‌ریزی‌شده‌اش به عنوان یک شکارچی شبیه‌ساز باشد.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2) را تا انها دنبال کنید، از این رو، طبیعتاً هویت تازه یافته او بر ارزش و اهمیت او دلالت دارد. مظهر شخصیت قدرتمندی است که نتیجه جنگ انسانی و رهایی تکرار کنندگانی را که به دنبال آزادی هستند شکل می دهد. با این حال، در پایان فیلم، ویلنوو ساختار متعارف روایت‌های سفر قهرمان را به چالش می‌کشد: کی به این حقیقت پی می‌برد که فرزندان استثنایی ریک و راشل یک پسر نیستند، بلکه یک دختر هستند. این مکاشفه ناگهانی تصور خارق‌العاده بودن قهرمان داستان ما را از بین می‌برد. در واقع، رهبر جنبش آزادی Replicant دلسوزانه به کی اطمینان می دهد که او اولین کسی نیست که معتقد است او فرزند ریک و ریچل است. همه آنها آرزو داشتند که برگزیده منحصر به فرد باشند. در نتیجه، این مکاشفه ما را وادار می‌کند تا سفری را که کی را به این نقطه عطف سوق داد، دوباره ارزیابی کنیم: چه چیزی این باور را در او القا کرد که او منتخب مقدر است؟ آیا این اشتیاق و میل عمیق او برای داشتن روح، همتراز بودن با انسان های دیگر، نیروی محرکه تلاش او بود؟ یا انگیزه های او ناخودآگاه از یک مکان خودمحورتر سرچشمه می گرفت؟ شاید در اعماق وجود او از ایده برگزیده بودن لذت می برد و از این که از همه افراد برتر، تواناتر و شایسته تر است، لذت می برد. در اصل، تا چه حد او توسط غرور خود گمراه شد؟ سوال مهمتر این است: خود ما تا چه حد طعمه غرور خود می شویم؟

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

میل به تولد یک منجی خارق‌العاده یک آرزوی جهانی و عمیقاً ریشه‌دار در میان بشریت است. با این حال، سینمای ویلنوو این اشتیاق را به چالش می کشد. این مضمون نه تنها در «بلید رانر 2049» مشهود است، بلکه در آثار قبلی او نیز به شکل متفاوتی متجلی می شود. به عنوان مثال، در «پلی تکنیک»، سومین فیلم ویلنوو، روایت وقایع غم انگیز قتل عام مونترال در سال 1989 را بازگو می کند. در جریان این حادثه، یک مرد مسلح وارد یک مدرسه مهندسی در مونترال، کانادا شد و چهارده زن را به طرز وحشیانه ای در یک زن ستیز به قتل رساند. حمله کنند. مرتکب نه تنها اعمال خود را به فمینیست ها و مسائل اجتماعی نسبت می دهد، بلکه خود را یک شخصیت مسیحایی می داند و اعمال خشونت آمیز خود را وسیله ای برای نجات جهان می داند. در نقطه‌ای از فیلم صدای درونی مرد مسلح را می‌شنویم که اقداماتش را منطقی می‌کند و می‌گوید: «علی‌رغم اینکه رسانه‌ها به او برچسب قاتل دیوانه می‌زنند، من خودم را فردی منطقی می‌بینم که به دلیل فشارهای طاقت‌فرسا به اقدامات افراطی سوق داده شده است». با این وجود، فیلم به طور موثر از دیدگاه قربانیان زن به تصویر می‌کشد که مرد مسلح صرفاً فردی متوهم و خودپسند است که اقداماتش نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه درد و رنج بی‌اندازه‌ای را بر اطرافیانش تحمیل می‌کند.

در فیلم «ورود»، زمانی که گروهی از سربازان ارتش متقاعد می‌شوند که بیگانگان با استفاده از سلاح‌ها در حال نقشه‌کشی برای نابودی بشریت هستند، موضوع مشابهی بررسی می‌شود. در نتیجه، آنها وظیفه خود را بر عهده می گیرند که از دستورات فرماندهان خود سرپیچی کنند و در اقدامی عجولانه و خودسرانه فضای داخلی فضاپیمای بیگانه را بمباران کنند. با این حال، اقدامات آنها نمی تواند وضعیت را حل کند و تنها به تشدید تنش کمک می کند. این تشابه را می توان در شخصیت کلر (با بازی هیو جکمن) در فیلم «زندانیان» نیز مشاهده کرد. هنگامی که دختر کلر و دختر همسایه‌اش به طور مرموزی هنگام بازی در نزدیکی یک کاروان ناپدید می‌شوند، پلیس جونز، راننده کاروان را که توانایی ذهنی یک کودک ده ساله را دارد، دستگیر و بازجویی می‌کند. علیرغم اینکه تحقیقات هیچ پیشرفتی نداشت و جونز به عنوان مظنون آزاد شد، کلر قاطعانه معتقد است که جونز مسئول آدم ربایی است. در نتیجه، کلر با ربودن جونز در طول شب و زندانی کردن او در خانه متروکه پدرش، با توسل به شکنجه در تلاش برای استخراج اطلاعات، اوضاع را به دست خود می گیرد. هویت کلر عمیقاً در نقش او به عنوان «پدر محافظ» ریشه دارد. این امر نه تنها از طریق گفتگوی اولیه او با پسرش در مورد اهمیت آمادگی در برابر بلایا، بلکه با انباری مجهز او که نشان دهنده آمادگی دائم او برای مواقع اضطراری است، مشهود است.

در مواجهه با ناملایمات، کلر قاطعانه معتقد است که تنها مسئولیت او نجات خانواده اش است. در صحنه ای خاص از فیلم، او ناراحتی خود را به کارآگاه (جیک جیلنهال) ابراز می کند و می گوید: “چرا او نمی فهمد که من تنها کسی هستم که می توانم به کمک او بیایم؟ نه تو! نه تو! فقط من. !” در نتیجه، اقدامات تکانشی کلر نه تنها مانع پیشرفت تحقیقات پلیس می‌شود، بلکه او را از عصبانیت کور می‌کند و او را از اعتراف به کارهای هیولایی خود باز می‌دارد. او متوجه نمی‌شود که عشق پدرانه‌اش توجیهی برای جنایاتش شده است و هرگز به این احتمال فکر نمی‌کند که شخصی که بی‌رحمانه عذاب می‌دهد واقعاً بی‌گناه باشد (همانطور که بعداً در فیلم تأیید شد). این الگو مختص «سیکاریو» هم نیست. در فیلم، کیت (امیلی بلانت) در ابتدا خود را به عنوان یک مامور آرمانگرا و قانون مدار FBI به تصویر می کشد و خود را قهرمان عدالت تصور می کند. با این حال، همانطور که داستان باز می شود، به طور فزاینده ای آشکار می شود که او یک قهرمان فریبنده است. قهرمان واقعی فیلم، الخاندرو (بنیسیو دل تورو)، یک قاتل بی رحم است که با دولت آمریکا برای انتقام قتل خانواده اش همکاری می کند. در طول داستان، کیت ناخودآگاه در انجام یک شیطان هولناک کمک می کند.

از این رو، به فیلم های «تلماسه» می رسیم: یکی از اهداف اولیه فرانک هربرت در ساخت این سری رمان، به چالش کشیدن مفهوم کهن الگوی ناجی بود. او در مصاحبه‌ای بیان می‌کند: «هدف من از نوشتن مجموعه تپه‌ها این بود که این ایده را بررسی کنم که رهبران کاریزماتیک باید با یک برچسب هشدار دهنده روی پیشانی خود بیایند که می‌گوید: ممکن است سلامتی شما را تهدید کند.» در درون صفحات این رمان، شخصیتی می گوید: “هیچ فاجعه ای برای مردم شما بزرگتر از این نیست که در دام یک قهرمان بیفتید.” این گفتگو بازتاب خط معروفی از نمایشنامه “زندگی گالیله” اثر برتولت برشت است، جایی که گالیله به شاگردش آندره آ پاسخ می دهد که ادعا می کند: “افسوس، ملتی بدون قهرمان!” با بیان اینکه “نه، آندریا! بدبخت ملتی است که به یک قهرمان متکی است.” علاوه بر این، هربرت می‌گوید: «یکی از موضوعات اصلی «تلماسه» این بود: توانایی‌های انتقادی خود را به‌طور کامل به افرادی که در موقعیت‌های اقتدار هستند، صرف نظر از اینکه چقدر ستودنی به نظر می‌رسند، تسلیم نکنید. انسانی که مرتکب خطاهای انسانی می شود، وقتی این اشتباهات در مقیاس بزرگ یک ابرقهرمان انجام می شود، مشکلات عظیمی به وجود می آید.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

همانطور که جان اف کندی به آن اشاره کرد، هربرت در طول زندگی خود به عنوان یک داستان هشداردهنده از تأثیر عظیمی که یک سیاستمدار کاریزماتیک می تواند داشته باشد، عمل می کند. کندی او را به عنوان یکی از خطرناک ترین روسای جمهور تاریخ ایالات متحده به دلیل توانایی او در تحت تأثیر قرار دادن توده ها و جمع آوری اقتدار کنترل نشده می دانست. برعکس، هربرت دیدگاه متضادی در مورد ریچارد نیکسون داشت و او را یکی از مهم‌ترین روسای جمهور قرن بیستم می‌دانست. هربرت معتقد بود که رهبری فاسد نیکسون به طور موثری خطرات اعتماد کورکورانه به یک دولت قدرتمند را برجسته می کند. هربرت همچنین بر اهمیت شناخت ایدئولوژی های غالب که زندگی آنها را شکل می دهد توسط افراد تأکید کرد. هربرت در بحث درباره رمان خود “تلماسه” ابراز تمایل کرد که روایت به بررسی روند چگونگی ظهور یک شخصیت مسیحایی در جامعه بپردازد. شایان ذکر است که هربرت قبل از حرفه نویسندگی خود به عنوان سخنرانی برای فیل هیچکاک، نامزد جمهوری خواه و عضو سابق سنای ایالت اورگان، کار می کرد. هیچکاک که در سال 1956 نامزدی ناموفق در مجلس سنای ایالات متحده شد، اولین سناتور جمهوری خواه هربرت نبود که با او همکاری کرد. در سال 1954، هربرت مسئول ساخت سخنرانی برای سناتور دیگری به نام گای گوردون بود.

امروزه برای علاقه مندان به “Dune” غیرقابل تصور است که فرانک هربرت را به عنوان سخنگوی سیاستمداران، از جمله افراد وابسته به حزب جمهوری خواه تصور کنند. با این حال، تحلیلگران استدلال می کنند که بدون پیشینه هربرت به عنوان یک نویسنده سخنرانی، رمان های Dune به تاثیر قابل توجه خود به عنوان تمثیل های سیاسی دست نمی یافتند. یکی از موضوعات محوری بررسی شده در «تلماسه»، دستکاری افکار عمومی و حمایت بی دریغ رهبران سیاسی و مذهبی از طریق استفاده ماهرانه از کلمات، سخنرانی ها و افسانه سازی است. این رهبران از ترفندهای لفاظی استفاده می کنند و از اطلاعات ناقص برای کنترل توده ها سوء استفاده می کنند. در اصل، «تلماسه» را می‌توان به‌عنوان موجودی فریبنده در نظر گرفت که به‌عنوان چیزی که نیست، پنهان می‌شود. در ظاهر، این رمان به شعارهای مرسوم ناجی سفید و سفر قهرمان پایبند است و قهرمان جوانی با توانایی‌های خارق‌العاده را نشان می‌دهد که به بومیان تحت ستم در سرنگونی ستمگران خارجی خود کمک می‌کند. با این حال، نویسنده فراتر از انتظارات ما است. از همان ابتدا، آشکار می شود که پل آتریدس یک قهرمان طبیعتاً انتخاب شده نیست، بلکه یک قهرمان کاملاً مهندسی شده و پرورش یافته است. او محصول برنامه اصلاح نژاد سازمان Benejesrit است که هزاران سال را در بر می گیرد و هدف آن ایجاد مسیحایی است که به نام “Quisatz Hedrach” شناخته می شود. اعضای این فرقه مخفی زندگی مشترک و تولیدمثل انسانی را به طور ماهرانه ای دستکاری می کنند و به طور پیچیده دودمان های مختلف را در هم می آمیزند تا در نهایت مسیح خود را که تحت کنترل مستقیم آنها خواهد بود، به وجود آورند.

با این حال، علاوه بر برنامه اصلاح نژادی خود، Benejesrites همزمان در تلاشی متفاوت مشغول هستند – زمینه را برای ظهور Koisatz Hedrach در میان مردم آماده می کنند. یکی از بخش‌های درون سازمان Benejesrit که به «مبلغان محافظ» معروف است، وظیفه انتشار خرافات، افسانه‌ها و پیش‌گویی‌های فراگیر در سیارات بدوی را بر عهده دارد. هدف این انتشار استراتژیک تسهیل بهره برداری آینده از این سیارات است. در طول هزاران سال، بنجسریت‌ها داستان‌هایی را درباره ظهور یک قهرمان برگزیده در جوامع کهکشانی منتشر کرده‌اند، که بسیار شبیه کویزاتز هادراخ خودشان است. در نتیجه، هنگامی که سرانجام پادشاه پادشاهان Benejesrit متولد می شود و فرقه تلاش می کند تا با قدرت بی نظیر او کنترل کهکشان را به دست گیرد، رعایا و عموم مردم با مشاهده این فرد، حضور او را به عنوان تحقق باورهای مذهبی خود تلقی می کنند. و روایات کهن در مورد منجی نهایی آنها. بدون نیاز به هیچ گونه اقناع، آنها با تمام وجود پشت سر هدف او جمع خواهند شد. خود اعضای بانه جسریت تمایلات مذهبی و اعتقادی به قدرت برتر ندارند. با این حال، آنها درک عمیقی از قدرت دین به عنوان یک نیروی مهیب در جوامع بشری دارند. آنها با بهره برداری از این دانش، از دین به عنوان مکانیزمی ظریف برای اعمال کنترل گسترده بر جامعه استفاده می کنند. در نتیجه، اگرچه ساکنان آراکیس ورود سلسله آتریدها را به عنوان تحقق پیشگویی های الهی خود می دانند، اما منشأ واقعی این پیشگویی ها ماهیت الهی ندارد. در عوض، آنها به طور کامل از خرافات منتشر شده توسط Benejesrites سرچشمه می گیرند، که در طول نسل ها تداوم یافته است.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

1. قسمت افتتاحیه “تلماسه” با صدای چانی آغاز شد که از او پرسید: “غاصبان بعدی این سرزمین چه کسانی خواهند بود؟”، اکنون که هارکونن ها آراکیس را به دستور امپراتور تخلیه کرده اند. غاصبان بعدی آراکیس، پل و جسیکا، از آب بیرون می آیند. آنها در مقایسه با هارکونن ها استعمارگر متمایز هستند. آنها آزادگان را نه از طریق ظلم و ارعاب، بلکه با سرمایه گذاری بر باورهای دینی خود، بدون مواجهه با مقاومت، تحت سلطه خود در می آورند و آنها را به گونه ای کنترل می کنند که به تسلیم داوطلبانه آنها منجر شود. هر قدر که هارکونن ها وحشیانه باشند، آنها حداقل در بدخواهی خود صادق هستند. آنها از فاصله صد کیلومتری خود را «دشمن» معرفی می کنند. نیات استثماری آنها غیر قابل انکار است. برعکس، پل و جسیکا اهداف ظالمانه خود را در پشت نمای دوستی دروغین پنهان می کنند. بنابراین، منطقی است که بارون هارکونن به عنوان پدر جسیکا (و پدربزرگ پل) نشان داده شود که در نتیجه خون هارکونن در رگ های پل جاری می شود. پل قسط دوم را با دور انداختن حلقه دوک پدرش آغاز می کند. نشان می دهد که هدف او وارث لقب دوک آراکیس نیست، بلکه برابر شدن با مردم آراکیس است. با این حال، در سخنرانی پایانی خود در گردهمایی شوالیه ها، او یک بار دیگر حلقه دوکی خود را به دست می آورد و خود را به عنوان دوک آراکیس (یعنی استعمارگر حاکم آنها) معرفی می کند.

«تلماسه» ما را به چالش می‌کشد تا دیدگاه انتقادی و شک‌آمیزتری نسبت به روایت‌ها، نمادها و ارزش‌هایی اتخاذ کنیم که درک فردی و جمعی ما از حقیقت و هستی را شکل می‌دهند. مشابه ساکنان آراکیس، ما تحت تأثیر محیط، فرهنگ و تاریخی هستیم که در آن قرار داریم و ما را به سمت اتخاذ باورها و نگرش های از پیش تعیین شده سوق می دهد. این باورها از سنین پایین چنان در ما ریشه دوانده است که در آنها تثبیت می‌شویم و غالباً دیدگاه‌های جایگزین را در نظر نمی‌گیریم. شخصیت‌هایی مانند استیلگار افرادی را نشان می‌دهند که از ایدئولوژی‌هایی که واقعیت آن‌ها را دیکته می‌کنند بی‌اطلاع هستند و رویدادها را به عنوان نشانه‌هایی از نیروهای ماوراء طبیعی در حال بازی تفسیر می‌کنند. اساساً «تلماسه» به اهمیت داستان سرایی در زندگی انسان می پردازد. انسان ها ذاتاً قصه گو هستند و اسطوره ها به عنوان زبان مشترکی عمل می کنند که به حفظ هویت جمعی کمک می کند. اسطوره‌ها با ساختن روایت‌هایی که گذشته، حال و آینده یک جامعه را توضیح می‌دهند، انسجام، معنا و تداوم را به جامعه ارائه می‌کنند و به آن‌ها اجازه می‌دهند تا پیچیدگی‌های هستی و تاریخ را طی کنند.

خانم لیلا دانیلسون، استاد دانشگاه آمریکایی، معتقد است که اسطوره‌شناسی به‌عنوان شکلی از ارتباط با استفاده از عناصر دلخواه و ساختارهای اجتماعی (که فاقد عینیت ذاتی و حقیقت بی‌طرف هستند، اما به طور جمعی توسط جامعه به‌عنوان واقعی شناخته می‌شوند) به‌عنوان حقایق عمل می‌کند. این چارچوب جهان را طبیعی و جاودانه نشان می دهد. با این حال، بهمن هشدار می‌دهد که روایت‌ها دارای قابلیت‌های قدرتمندی هستند که مشروط به استفاده نادرست از آن‌ها می‌توانند مخرب باشند. اصل موضوع در تلاش مزدوران برای سرنگونی مهاجمان خارجی و استعمارگران سرزمین خود نیست. بلکه این مسئله از غیرت انقلابی آنها ناشی می شود که ریشه در یک افسانه دروغین دارد. پیامد این دروغ این است که با شناخت اعتقادات مذهبی مردم آراکیس، پل و جسیکا نیروی غیرقابل توقفی را آزاد می کنند: یک جهاد مقدس. طرفداران فداکار آنها بی وقفه برای تسلط بر کل جهان، نسل کشی غیرقابل تصور در مقیاس کهکشانی به نام خدای خود تلاش خواهند کرد و همه را وادار خواهند کرد که رهبر پیامبرشان را گرامی بدارند.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

به غیر از برجسته ترین نقاط قوت فیلم، مسائل درون فیلم هنگام بررسی شخصیت چانی آشکار می شود. در این کتاب، چانی به عنوان زنی مؤمن به تصویر کشیده شده است که از صمیم قلب به نبوت زبان غیب اعتقاد دارد و فعالانه در مراسم و مناسک مقدس شرکت می کند. این در تضاد کامل با تصویر سینمایی چانی است که به عنوان یک شکاک غیرمذهبی نشان داده می شود که در واقعیت پیشگویی ها تردید دارد و آشکارا آنها را به سخره می گیرد. او اعتقادات مردم خود را به عنوان خرافات صرف رد می کند و سنت های آنها را به سخره می گیرد. علاوه بر این، او پل را به عنوان رهبر برحق مردم خود رد می کند و از خیانت او به عشق آنها و استثمار او از جامعه آنها ویران می شود. این انحراف از باورها و اعمال شخصیت اصلی به ایجاد پویایی متضادتر و دارای بار احساسی بیشتر در فیلم کمک می کند.

با این حال، در رمان، سناریو کاملاً متفاوت پیش می‌رود: تعهد تزلزل ناپذیر چنی به پل تا انتها ادامه دارد. حتی زمانی که موضوع ازدواج پل و آیرولان مطرح می شود، جسیکا به چنی اطمینان می دهد که پیوند پل کاملا سیاسی است و آیرولان هیچ محبت واقعی از او دریافت نخواهد کرد. آیرولان صرفاً به عنوان نمای یک همسر عمل می کند، در حالی که چانی تنها عشق واقعی پل باقی می ماند. این تغییر روی کاغذ نه تنها قابل درک است، بلکه ضروری است، یا حداقل، اصلاح مشابهی ضروری است. عظمت وحشتناک عواقب ناشی از اقدامات پول جدید در «Dune Messiah» دومین قسمت این مجموعه رونمایی شده است. در نتیجه، ویلنوو جدایی عاطفی چنی از پل را به عنوان یک مانور راهبردی به کار می گیرد تا انحطاط اخلاقی غم انگیز پل را برای مخاطب ملموس تر و برجسته تر نشان دهد.

تغییر ویلنوو از چانی در فیلم، که او را به شدت از تصویر اصلی‌اش دگرگون می‌کند، فاقد توجیه منسجم در ساختار روایی است. فیلم در پاسخ به سوال اساسی که در مورد شک و تردید چانی نسبت به اعتقادات مردمش به ویژه با توجه به تربیت او در فرهنگ جزیره ای هرمدان مطرح می شود، ناکام مانده است. فقدان کاوش در مبارزات و انزوای درونی چنی، مخاطب را زیر سوال می برد که منطق پشت اعمال او چیست. در نتیجه، چانی بیشتر به عنوان یک ابزار روایی برای برجسته کردن انحطاط اخلاقی پل ظاهر می شود تا یک شخصیت کاملاً توسعه یافته. تکیه ویلنوو به نماهای نزدیک از عبارات چانی برای تأکید بر کارهای اشتباه پل، پیچیدگی های اخلاقی داستان را بیش از حد ساده می کند و فرصت تعامل و تفسیر مستقل تصمیمات پل را از مخاطب سلب می کند.

فیض-روثا هارکونن شخصیتی در «Dune 2» است که هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف فیلم را در خود جای داده است. ظرافت روان پریشی روت برای اولین بار در یک نبرد گلادیاتوری به نمایش گذاشته می شود، جایی که عناصر مختلف برای ایجاد یک سکانس منحصر به فرد و باشکوه به هم نزدیک می شوند. نور سیاه خورشید سیاره Giddy Prime به عنوان یک سرکوب کننده رنگ عمل می کند و تمام تصاویر را به رنگ های طبیعی سیاه و سفید تبدیل می کند و ظاهری شبیه باگ و خون آشام به هارکونن ها می بخشد. طراحی وحشیانه و بیومکانیکی میدان جنگ مثلثی بازتاب خلاقیت های شوم و بدخواهانه H. R. Geiger است. آسمان سفید روز با آتش بازی و انفجارهایی شبیه جوهر سیاه روشن شده است. تشویق شدید جمعیت برای فیض توسط خواننده های دث متال تقویت می شود و بر شدت صحنه می افزاید. چهره‌های مشکی‌پوش و شاخ‌دار به عنوان تقلیدی از سنت گاوبازی خانواده آتریدس عمل می‌کنند و نسخه‌ای پیچ‌خورده را ارائه می‌کنند که در آن گاوها کنترل را در دست دارند. آفرینش اصلی ویلنوو از خورشید سیاه Gidy Prime با مضامین کتاب، به ویژه کاوش در مورد چگونگی شکل‌دهی محیط به رفتار انسان، همسو است. صحرای خشن آراکیس و اکوسیستم سیاه و سفید هارکونن ها به عنوان بازتابی از ارزش ها و ایدئولوژی های جوامع مربوطه عمل می کنند.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

ورود بزرگ فیض روتا در فیلم در ابتدا یک آنتاگونیست جدید را معرفی می کند، اما این مدت زیادی طول نمی کشد زیرا بارون هارکونن برادرش را با فیض روتا جایگزین می کند. تاکتیک های فیض روتا شامل هدف قرار دادن استحکامات هارمن با بمباران توپخانه است که با موفقیت آنها را مجبور به عقب نشینی به سمت جنوب اراکیس می کند. این سؤال مطرح می شود که چه چیزی فیض روثا را از سلف خود متمایز می کند و چه ویژگی هایی در موفقیت او نقش دارد که برادرش فاقد آن بود. فیلم نمی‌تواند به این پرسش‌ها بپردازد و در عوض بر واکنش بارون هارکونن به بمباران تمرکز می‌کند که او آن را «نابغه» می‌ستاید. با این حال، اگر راه حل مقابله با مزدوران به اندازه استفاده از قدرت نظامی کامل هارکونن ها ساده بود، چرا رابان به این رویکرد فکر نکرد؟

اگر فیلم بهمن فیض روثه را با بهره گیری از هوش خود برای کشف مخفیگاه مخفی مزدوران به تصویر می کشید یا به گونه ای دیگر بر برتری او بر رابان تأکید می کرد، تأثیر این شخصیت در روایت به طرز چشمگیری افزایش می یافت. با این حال، در وضعیت کنونی خود، اگرچه فیلم بهمن نشان می‌دهد که فیض روثه آنتاگونیست قدرتمندتری است، اما با غفلت از نشان دادن توانایی‌هایش، نمی‌تواند او را به گونه‌ای قانع‌کننده به تصویر بکشد. فیلم فیض روتا را همتای تاریک پل معرفی می کند، اما نقش او به قدری کم اهمیت است که با وجود اصرار فیلم، تماشاگران نمی توانند او را به عنوان یک رقیب شایسته جدی بگیرند. این موضوع فراتر از فیض روتا تا بارون هارکونن گسترش می‌یابد که در فیلم اول حضوری باشکوه و هیولایی داشت اما اکنون به سایه‌ای از خود قبلی‌اش تقلیل یافته است. هم او و هم برادرزاده‌اش رابان، هیچ مشارکت قابل توجهی در فیلم ندارند، به جز اینکه زیردستان خود را می‌کشند تا تنش فروخورده‌شان را رها کنند یا با عصبانیت آنها را سرزنش می‌کنند. رویکرد ویلنوو به این جنبه بیش از حد است، زیرا او نمی‌تواند راه‌های جذاب‌تر و ظریف‌تری را برای به تصویر کشیدن هارکونن‌ها به‌عنوان عوامل شر استعماری تصور کند. در نتیجه، آنها به شرورهای کاریکاتوری تبدیل می شوند که اقدامات ناخواسته آنها باعث طنز می شود. هارکونن ها در این فیلم به گونه ای تک بعدی به تصویر کشیده شده اند که حتی گروه ارک های «ارباب حلقه ها» در مقایسه با جوکر فیلم «شوالیه تاریکی» پیچیده تر به نظر می رسند!

تصمیم ویلنوو در رابطه با نمایش مکاشفات نبوی پل مورد استقبال برخی از بینندگان از جمله من قرار نگرفت. صحنه‌هایی که پولس را به دنبال مادرش در بیابان، در محاصره افراد گرسنه نشان می‌داد، با هدف انتقال وحشت فلج‌کننده جهادی بود که ممکن بود در صورت تحقق پیش‌گویی زبان غیب، آن را آغاز کند. با این حال، ماهیت رویایی و مبهم این صحنه ها، که در یک صحرای دیجیتالی یادآور موزیک ویدیوها و تبلیغات ادکلن است، نتوانست وحشت را به شکلی احشایی تداعی کند. در نتیجه، اکراه پل برای سفر به جنوب آنطور که می‌خواست قانع‌کننده نبود. اگر مکاشفات نبوی پل به سبکی شبیه به توهمات کابوس‌وار رابرت اوپنهایمر در فیلم کریستوفر نولان یا حداقل مشابه صحنه‌های تاثیرگذار قسمت اول نمایش داده می‌شد، تاثیر آخرالزمانی این نبوت با قدرت بیشتری در بین مخاطبان طنین‌انداز می‌شد و پل ارتباطی را ایجاد می‌کرد. فاصله بین صفحات کتاب و صفحه نمایش

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

ضعف اصلی در هر دو فیلم ویلنوو از قدرت اقتباس‌های او ناشی می‌شود: جذابیت اولیه من برای رمان Dune در مقیاس بزرگ تصویرسازی‌های ویلنو از سفینه‌های فضایی، ساختمان‌ها یا سکانس‌های اکشن نبود. بلکه چیزی که من را در مورد داستان مجذوب کرد، دامنه کیهانی آن نبود، بلکه عناصر صمیمی و انسانی آن بود. برای نشان دادن این نکته، اجازه دهید یک تغییر خاص از کتاب به فیلم را در نظر بگیریم: در رمان، به دنبال نقل مکان خانواده آتریدید به آراکیس، جسیکا به دری اسرارآمیز در خانه آنها برخورد می کند که به یک گلخانه منتهی می شود. این گلخانه آب و هوای بی نظیری را برای رشد و نگهداری گونه های گیاهی ایجاد می کند که در غیر این صورت در محیط خشن سیاره از بین می روند. در گلخانه، جسیکا دفترچه ای پنهان در زیر برگ های پهن درختچه ای را پیدا می کند که حاوی پیامی است که توسط لیدی مارگوت فنرینگ نوشته شده است (با بازی لئا سیدوکس در فیلم). یادداشتی که توسط همسر لیدی فنرینگ، نماینده سابق امپراتور در آراکیس نوشته شده است، احساس زیر را بیان می کند: “برای بانو جسیکا، باشد که این فضا شما را به همان اندازه ای که زمانی برای من به ارمغان آورد برای شما شادی بیاورد، و ممکن است به عنوان یادآوری آموزه ها باشد. ما زیر نظر مربیان مشترکمان با هم به اشتراک گذاشتیم، بانو مارگوت فنرینگ، برکات فراوانی می تواند فرد را در مسیری خطرناک به سوی افراط و تفریط سوق دهد.

سبک جسورانه نویسنده در نوشتن، جسیکا را بر آن می دارد تا فوراً پیام پنهان درون آن را جستجو کند. پس از بررسی، جسیکا پیام مخفی لیدی فنرینگ را که روی همان برگ پهنی که دفترچه یادداشت را پوشانده بود، کشف می کند. جسیکا در حالی که انگشتانش را روی پیام خط بریل می‌کشد، هشدار لیدی فنرینگ درباره در خطر بودن جان دوک لتو را رمزگشایی می‌کند. این پیام نشان می دهد که تهدید از سوی یکی از ستوان ها یا فرماندهان مورد اعتماد دوک لتو است. این افشاگری جسیکا را دچار مشکل می‌کند، زیرا او می‌پرسد که آیا یکی از خدمتکاران خود شوهرش می‌تواند در توطئه‌ای علیه او نقش داشته باشد یا خیر. او همچنین این احتمال را در نظر می گیرد که دشمنان عمداً پیام را برای فریب دادن آتریدها تنظیم کرده اند. در همین حال، توفیر حوات پس از کشف تکه ای از نامه ای که توسط هارکونن ها برای گمراه کردن او کاشته شده بود، خود را در وضعیتی مشابه می بیند. این نامه به خیانت یکی از نزدیکان دوک لتو اشاره می کند که باعث می شود هاوات وفاداری اطرافیانش را زیر سوال ببرد.

سوء ظن هاوات مبنی بر اینکه جسیکا یک نفوذی هارکونن است بر این باور است که هدف هارکونن ها منحرف کردن توجه آتریدها از خائن واقعی، دکتر یوی است. با وجود عدم تمایل لیتو به پذیرش اینکه همسرش می تواند به او خیانت کند، او تصمیم می گیرد به خیانت جسیکا به عنوان یک استراتژی برای افشای بالقوه خیانتکار واقعی اعتقاد داشته باشد. لیتو با تظاهر به اعتماد به پیشنهاد هوات مبنی بر نظارت محتاطانه جسیکا، امیدوار است که خائن واقعی را به اشتباه تحریک کند. این نقشه زمانی به راه می افتد که دانکن آیداهو، با احساس نوستالژی نسبت به کالادان، به طور ناخواسته در حالی که تحت تأثیر الکل است، سوء ظن خود را آشکار می کند. در نتیجه، هوات از روابط ادعایی جسیکا با هارکونن ها متقاعد می شود. این مکاشفه به جسیکا اجازه می‌دهد تا سیگنال‌های مبهمی را که در روزهای اخیر از اطرافیانش، به‌ویژه لیتو دریافت می‌کرد، جمع کند.

تفیر حوات را به حجره خود فرا می خواند. جسیکا نه تنها به تافیر اطمینان می‌دهد که او خائن نیست، بلکه استدلال او را نیز به چالش می‌کشد: او اشاره می‌کند که در حالی که تافیر در تجزیه و تحلیل دنیای بیرونی مانند یک کامپیوتر انسانی برتری دارد، اما وقتی صحبت از درون نگری به میان می‌آید کوتاهی می‌کند، تعصبات خود را شناسایی می‌کند و کور می‌شود. لکه ها بی اعتمادی عمیق تافیر به اعضای فرقه بانه جاسریت، قضاوت او را لکه دار کرده است، زیرا او به احساسات شخصی خود اجازه داده است که بر ارزیابی او تأثیر بگذارد، و او را به ناعادلانه برچسب زدن به جسیکا به عنوان یک خائن سوق داد. با دستکاری آتریدها و غافل نگه داشتن آنها از آسیب پذیری واقعی خود، هارکونن ها به هدف خود رسیده اند. بر خلاف فیلم، جایی که افشای خائن واقعی، دکتر یو، به عنوان یک غافلگیرکننده ارائه می‌شود، کتاب بینشی در مورد انگیزه‌های او در اوایل ارائه می‌دهد و نگاهی اجمالی به افکار درونی او ارائه می‌کند. دکتر یو به دلیل تلقین پزشکان تحصیل کرده دانشگاه سوک که برای جلوگیری از خیانت به “شستشوی مغزی سلطنتی” تبدیل شده اند، به عنوان یک خائن بالقوه نامعلوم باقی می ماند. با این حال، هارکونن ها به شکنجه همسر دکتر یو متوسل می شوند تا شرایط او را در هم بشکنند.

نقد و بررسی فیلم تلماسه 2 (Dune 2)

این فیلم با افشای ناگهانی هویت واقعی یویی به عنوان جاسوسی برای هارکونن ها از کتاب فاصله می گیرد، در حالی که کتاب بر کشف پیچیدگی های درگیری داخلی یویی تمرکز دارد. یویی با احساسات متناقض دست و پنجه نرم می کند زیرا هیچ نیت بدی نسبت به آتریدهایی که دوستشان دارد ندارد، اما نمی تواند شاهد رنج همسرش باشد. این آشفتگی درونی منجر به احساس گناه، شرم و اضطراب شدید می شود که از راز محافظت شده او ناشی می شود. علاوه بر این، Benejesrites توانایی تشخیص حقیقت از دروغ را دارند و لایه دیگری از پیچیدگی را به مخمصه Yui اضافه می کنند. میل یویی به خیانت به دوک لیتو بر وجدان او سنگینی می کند و باعث آشفتگی و ناراحتی درونی می شود. در این کتاب، جسیکا احساس می‌کند که یویی چیزی را در طول تعاملشان پنهان می‌کند، و باعث می‌شود یویی غم و اندوه برای همسر متوفی‌اش را به عنوان پوششی برای وجدان گناه‌کار و اضطراب از اقدامات خائنانه‌اش علیه آتریدها وانمود کند.

در بخش خاصی از متن، یوی به این فکر می‌کند که تاریخ به او برچسب “خائن” می‌زند. این ادعا درست است، همانطور که با این واقعیت که هر فصل از کتاب با نقل قول یا گزیده ای از متون تاریخی شروع می شود، درست است که سال های پس از وقوع در روایت نوشته شده است. این گزیده ها بینشی را در مورد چگونگی درک مورخان آینده از شخصیت های داستان ارائه می دهد. در نشریه ای با عنوان «داستان یک کودکی مودب»، یویی به عنوان فردی به تصویر کشیده شده است که شهرتش با خیانت لکه دار شده است. علاوه بر این، در همان کتاب، قطعه ای وجود دارد که می گوید: “یویی! یویی! یویی! هزار هزار بار مردن کافی بود، یویی!” هربرت قصد دارد تأکید کند که تاریخ تمام وجود انسان را در بر نمی گیرد. حقیقت ماجرا این است که یوی یک آنتاگونیست تک بعدی نیست، بلکه شخصیتی مملو از احساسات پیچیده و دیدگاهی مستقل است. به عنوان مثال، در مقطعی از روایت، یویی کتابی با عنوان «دایره المعارف نارنجی کاتولیک» (متن مذهبی مهمی در جهان «تلماسه»، که تلفیق ایدئولوژی‌های دینی مختلف در طول تاریخ بشر را تجسم می‌دهد) به پل اهدا می‌کند. متعاقباً، ما از نشخوار فکری های یویی آگاه هستیم: “فقط می خواهم با این کار وجدانم را راحت کنم. اول دین را به او هدیه می دهم، سپس از پشت خنجر می زنم … تا بعداً به خودم آرامش بدهم که او به جایی رفته است که من نمی توانم به آنجا بروم.” این نشان می دهد که پولس به دلیل قرار گرفتن در معرض مذهب به بهشت صعود می کند، در حالی که یویی به دلیل عمل خیانت خود به لعنت فرود می آید.

نکته اصلی که می‌خواهم بر آن تأکید کنم این است که در اقتباس سینمایی ویلنوو، شخصیت دکتر یو به ابزاری صرف برای پیشبرد طرح تقلیل می‌یابد، بدون هر گونه عمق یا اهمیت. با این حال، در کتاب اصلی، دکتر یو دارای درونیات پیچیده و متمایز خود است که نقش مهمی در تحمل وزن احساسی و تعلیق داستان ایفا می کند. او به‌عنوان کاتالیزور شروع داستان عمل می‌کند (یک کاهش مشابه را می‌توان با ننه‌هالک در فیلم دوم مشاهده کرد، البته به شیوه‌ای متفاوت، زیرا نقش او به پیشبرد طرح با فاش کردن محل کلاهک‌های هسته‌ای آتریدها محدود می‌شود) . علاوه بر این، در کتاب، دکتر یوی تنها یک عنصر در شبکه ای از نقشه ها و توطئه های به هم پیوسته است که شامل شخصیت هایی مانند جسیکا، تافیر هواات و دوک لیتو می شود. ویلنوو کاملاً از اهمیت دکتر یوی آگاه بود، که در این واقعیت مشهود است که او تمام صحنه‌های کلیدی این شخصیت را نوشته و فیلمبرداری کرده است (که می‌توان آن‌ها را در اینترنت یافت)، اما متأسفانه به دلیل محدودیت‌های زمانی و نیاز به حفظ سرعت فیلم، اینها صحنه ها در نهایت از برش نهایی حذف شدند.

از یک طرف، فرآیند انطباق به طور طبیعی شامل حذف هایی است که بخشی جدایی ناپذیر از آن است. با این حال، این حذفیات منجر به تحت الشعاع قرار گرفتن برخی عناصر در «تلماسه» شده است: در اقتباس ویلنوو، درگیری های شخصی، دیالوگ های درونی، روابط بین فردی و دسیسه های بازی تاج و تخت تحت الشعاع مقیاس بصری زیاد فیلم قرار گرفته است. کارگردان نتوانسته تعادل لازم را بین سطح بزرگ کیهانی و سطح صمیمی روزمره داستان برقرار کند. یکی از موارد نادری که “تلماسه 2” با موفقیت این تعادل را حفظ می کند، در سکانسی است که فیض روتا توسط لیدی مارگو فنرینگ اغوا می شود. این صحنه به بینندگان اجازه می‌دهد تا شاهد عملیات‌های دقیق بنجسریت‌ها، شناسایی آسیب‌پذیری‌های فیض روتا و تأثیر قابل توجه تصمیم‌های سیاسی پنهان بر سرنوشت جهان باشند. در این سکانس است که ماهیت «تلماسه» واقعاً تسخیر می شود.

با این حال، این آسیب پذیری به ویژه برای دگرگونی پل به دنبال مصرف آب حیات مضر است. در این رمان، پل بلافاصله پس از افزایش درک بصری خود، ایده جنگ را نمی پذیرد. در عوض، ذهن او غرق در رگبار بی امان تصاویر درهم تنیده از گذشته، حال و آینده می شود. آینده با او روبرو می شود و او با چالش جدا کردن این تصورات از یکدیگر دست و پنجه نرم می کند. در این دوره، وضعیت مخمصه او شبیه دکتر منهتن از کتاب/فیلم کمیک «نگهبانان» یا Eren Yeager (پس از بوسیدن دست هیستوریا) از انیمیشن «حمله به تایتان» است.

متأسفانه، رویکرد شتابزده ویلنوو که بر اساس ضرورت انجام می شود، به نظارتی مشابه با فیلم اول منجر می شود. درست مثل قبل، او شخصیت دکتر یوی را به یک خائن صرف تقلیل می‌دهد، که زمان کافی برای کندوکاو در چشم‌انداز ذهنی پیچیده پل را ندارد. در نتیجه، او باید بدون پرداختن کافی به این حادثه، به لحظه اصلی بعدی داستان پیش رود. در نتیجه، روایت مانند مجموعه ای از نقاط عطف به هم پیوسته به نظر می رسد که جایی برای نفس کشیدن و بهره برداری کامل از پتانسیل دراماتیک آن ها باقی نمی گذارد. نتیجه فیلمی است که علیرغم پتانسیلی که برای عمق موضوعی دارد، احساس عجله می کند و نمی تواند طنین احساسی لازم را برانگیزد یا ذهن و روح بیننده را مجذوب خود کند. این نقص بزرگترین ضعف «تلماسه» ویلنوو را نشان می‌دهد: در حالی که تصمیم برای اقتباس از کتاب هربرت در دو فیلم مانع از شکست کامل می‌شود، اما از دستیابی به یک اقتباس بی‌نقص کوتاه می‌آید.

صفحه IMDB تلماسه 2

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۳ رای
نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا